خلاصه فيلم: «ماري آنتوانت» خواهر امپراتور اتريش در اواخر قرن هفدهم ميلادي، مورد توجه دربار فرانسه قرار مي گيرد، به همين منظور وي كه هنوز 14سال بيشتر ندارد به اين كشور مي رود تا با لويي شانزدهم، وليعهد 16ساله فرانسه ازدواج كند. گرچه ماري در ابتداي امر با محيط اطرافش مشكل دارد و خيلي ها نمي توانند او را به عنوان يك اتريشي تحمل كنند، اما كم كم او با رسم و رسومات فرانسوي خو مي گيرد. 
    چند سال بعد وليعهد جوان به دليل مرگ پدر، پادشاه فرانسه مي شود و اين آغازي بر شكل گيري انقلاب كبير فرانسه است. «ماري آنتوانت» از يك سو دشمنان داخل دربارش را كنار مي زند و از سوي ديگر به شاه پيشنهادهاي عجيب و غريبي مي دهد كه بيشتر به ضرر طبقه عادي جامعه است. تمام اين اتفاقها باعث شورش مردم كه ملكه را يك خارجي زورگير و ستمگر تصور مي كنند، مي شود و در نهايت در سال 1793 با پيروزي مردم، سر «ماري آنتوانت» و «لويي شانزدهم» با گيوتين از تن جدا مي شود. 
    * * *
    «سوفيا كاپولا» قبل از اينكه فيلمساز باشد، دختر فرانسيس فورد كاپولاي بزرگ است و همين تمام نگاهها را معطوف به خود مي كند. 
    بنابراين وقتي اولين فيلمش را مي ساخت خيلي ها كنجكاو بودند ببينند آيا دختر از پدر نشاني دارد يا نه؟ كه البته داشت! «خودكشي دخترانه ها» (1999) اثري تحسين برانگيز از كار درآمد كه از تولد كارگرداني خوش فكر و مؤلف در جريان سينماي مستقل آمريكا خبر مي داد. 
    كاپولا در دومين فيلمش، يك گام بزرگ به جلو برداشت و «سرگشته در ترجمه» (گمشده در غربت) كه محصول 2003 است، بيش از پيش نام او را بر سرزبانها انداخت. اين را فعلاً داشته باشيد!
    انقلاب فرانسه يكي از برشهاي مهم و پرقصه تاريخ است. انقلاب يا بهتر بگوييم شورش مردم فرانسه عليه دربار ظالم كه در آخرين سالهاي دهه آخر قرن 17باعث پيروزي دهقانان گرسنه و قتل شاه و ملكه شد. در برخي كتابها دليل اصلي اين اتفاق را ملكه اتريشي دربار فرانسه مي دانند. زني مغرور و خود شيفته كه مردم عادي (طبقه غيرمرفه) را با گوسفند يكي مي دانست، اما همانقدر هم احساساتي و ولخرج بود. 
    دخالتهاي او در امر حكومت، افزايش مالياتها و ظلم بي سابقه به مردم كه ملكه نقش مستقيمي در آنها داشت و البته دو دسته كردن مردم به فئودالها و مالكان، و دهقانان گرسنه و فقير در همه جاي تاريخ به چشم مي خورد. حالا از چنين كارگردان خوش نام و با سابقه اي درخشان و چنين سوژه جذاب و پرحرف و حديثي، نتيجه كار چه در مي آيد؟ به شخصه به ياد ندارم در اين دو سه دهه اخير فيلمي اين چنين مستقيم زندگي ملكه «آنتوانت» را مد نظر قرار داده و روي او زوم كرده باشد. براي همين، شايد اگر هر كارگردان ديگري اين فيلم را مي ساخت جلب توجه مي كرد، اما «ماري آنتوانت» سوفيا كاپولا از نماهاي فوق العاده زيبا، طراحي صحنه و لباسهاي مثال زدني، دكورهاي عظيم و آكسسوار تحسين برانگيز فراوان دارد. البته فقط همين! از يك نگاه، فيلم يكي از زيباترين برش هاي تاريخ است و اگر بازيگرهاي فيلم برايت آشنا نبودند در اين كه اين تصاوير به سال 1780 مربوط است يا 2006 واقعاً به شك مي افتادي !حتي كوچكترين جزييات لباس، صحنه، نورپردازي و گريم نيز مطابق با همان تاريخ اجرا شده و براي همين، هرگاه دوربين در لابه لاي ستونهاي كاخ ورساي مي چرخد و يا با «آنتوانت» به تمام قسمتهاي قصر سرك مي كشد، نمي تواني هيجان خودت را از اين همه دقت نظر ابراز نكني. كارگرداني و كادربندي تصاوير كم نقص هستند و در يك كلام از نظر فرم و ساختار «ماري آنتوانت» چيزي كم ندارد و تماشگر (خاص و عام) را كاملاً راضي نگه مي دارد. اما فيلم از نظر محتوايي لنگ مي زند. يك جورهايي اگر رنگ و لعاب ورساي و زرق و برق آن لباسها را كنار بگذاريم «ماري آنتوانت» خالي مي شود! بخصوص اگر كمي با وقايع آن سالها آشنا باشيم، مي فهميم «كاپولا» هيچ اطلاعات مفيدي از انقلاب فرانسه به ما نمي دهد و خيلي قصد ندارد دوربينش را بيرون از قصر برده و آن وري ها (دهقانان و مردم فقير) را نشانمان بدهد! «كاپولا» در اولين تجربه تاريخي اش، بشدت اسير زرق و برق مجلل دربار فرانسه شده! و به قول يكي از منتقدان خارجي: «به اين مي ماند كه «كاپولا» يك نشريه مد مربوط به سه قرن پيش را بازسازي كرده باشد!»
    پس از ديدن فيلم حتماً يك سؤال اساسي تر هم برايمان پيش مي آيد. تكليف ما با «ماري آنتوانت» چيست؟ بايد با وي همذات پنداري كنيم؟ كه نمي توانيم! چون آنقدر نكته هاي دوست داشتني و مثبت از او در اختيارمان نيست. حتي «كاپولا» فيلم را تا لحظه مرگ ملكه نمي كشاند و معلوم نيست به چه دليلي اصلي ترين فصل تاريخي انقلاب فرانسه را ناديده مي گيرد، درصورتي كه حتماً به تصوير كشيدن آن مي توانست تماشاچي را بيشتر تحت تأثير قرار دهد و حس همذات پنداري را بيشتر برانگيزد. اگر هم ملكه اتريش قرار است شخصيت منفي باشد كه آنقدر سوفيا دلباخته و شيفته شخصيت فيلمش شده كه در برخي صحنه ها هيچ نشاني از «آنتوانت» واقعي كه در تاريخ با واژه هاي كودن، لجباز، ظالم، پول پرست، توطئه گر و... نام برده شده، نمي بينيم. 
    در يك كلام فيلم بيشتر در ستايش «ماري آنتوانت» است نه به تصوير كشيدن زندگي و شخصيت واقعي او! از طرفي ريتم فيلم بسيار كند است و «كاپولا» وقت زيادي را تلف مي كند تا ماجراها را براي ما بازگو كند. همين از دست دادن ريتم و زمان كش آمده باعث مي شود ارتباط مخاطب با شخصيتها و سكانس ها قطع شود و فقط به جذابيتهاي تصويري و فرمي فيلم توجه كند. 
    در مجموع «ماري آنتوانت» با وجود داشتن صحنه هاي باشكوه، طراحي عالي لباس و دكور، موسيقي و بازيهاي نسبتاً خوب، فيلمبرداري و كادربندي و نورپردازي استادانه، چيزي بيشتر از يك سري كارت پستالهاي عظيم بي محتوا نيست كه فقط ما را با كاخ «ورساي» و ساكنان اواخر قرن 17آن آشنا مي كند و حتماً يك گام رو به عقب در كارنامه كاپولاي دختر خواهد بود. در آخر براي اينكه شخصيت «ماري آنتوانت» حقيقي و ميزان فهم و آشنايي اش با وضعيت مردم را درك كنيد بد نيست بدانيد او در برابر اين اعتراض كه «مردم فرانسه امروز نان هم ندارند بخورند» گفته بود: «خب، اگر نان ندارند، كيك بخورند!» 


موضوعات مرتبط: خلاصه فيلم
برچسب‌ها: ادمین

تاريخ : پنج شنبه 5 / 6 / 1394 | 11:56 | نویسنده : yas_i_n_m |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.